|
|
مقالات : 848
مهتدون : 25
کليپهاي صوتي : 353
کليپهاي تصويري : 12
دانلود کتاب : 291
دانلود نرم افزار : 0
بازديد امروز : 353
بازديد کل : 2500206
|
|
|
|
شهدای اهل سنت ایران قسمت یک
تاريخ درج: 2013-03-23 |
تعداد بازديد: 1535 |
الله تعالى ميفرمايد: ﴿وَلَنَبۡلُوَنَّكُم بِشَيۡءٖ مِّنَ ٱلۡخَوۡفِ وَٱلۡجُوعِ وَنَقۡصٖ مِّنَ ٱلۡأَمۡوَٰلِ وَٱلۡأَنفُسِ وَٱلثَّمَرَٰتِۗ وَبَشِّرِ لصَّٰبِرِينَ ١٥٥﴾ [البقرة: 155].
«وقطعا شما را با برخی از امور همچون ترس و گرسنگی و کاهش مالی وجانی وکمبود میوههای آزمایش میکنیم و مژده بده به شکیبایان».
عزیزان گرامی!
کتابچهای که ملاحظه میفرمایید نتیجه 33 سال حکومت به اصطلاح جمهوری اسلامی ایران میباشد که سیاهترین صفحه و صحنه تاریخ بشریت است که در قبال ملت اهل سنت ایران مرتکب شده است که 25% جم
.jpg)
الله تعالى ميفرم﴿وَلَنَبۡلُوَنَّكُم بِشَيۡءٖ مِّنَ ٱلۡخَوۡفِ وَٱلۡجُوعِ وَنَقۡصٖ مِّنَ ٱلۡأَمۡوَٰلِ وَٱلۡأَنفُسِ وَٱلثَّمَرَٰتِۗ وَبَشِّرِ لصَّٰبِرِينَ ١٥٥﴾ [البقرة: 155].
«وقطعا شما را با برخی از امور همچون ترس و گرسنگی و کاهش مالی وجانی وکمبود میوههای آزمایش میکنیم و مژده بده به شکیبایان».
عزیزان گرامی!
کتابچهای که ملاحظه میفرمایید نتیجه 33 سال حکومت به اصطلاح جمهوری اسلامی ایران میباشد که سیاهترین صفحه و صحنه تاریخ بشریت است که در قبال ملت اهل سنت ایران مرتکب شده است که 25% جمعیت ایران را اهل سنت تشکیل میدهند.
این خلاصهای بسیار کوتاه از شهادت علماء و بزرگان و دعوتگران اهل سنت است که فقط به ذکر مشهورترین و معروفترین آنها، که از آن اطلاع داریم میپردازیم. تا شاهدی بر حقانیت اسلام در مقابل ظلم و طغیان ظالمان و ندامتی بس بزرگ برای دنیا پرستان و کوردلانی باشد که هنوز هم با این طغیان همراه و همگام و هم مسیر هستند.
1- ضیایی بزرگمرد تاریخ اهل سنت جنوب ایران
ولادت، خانواده و تربیت اسلامی:
شیخ محمد ضیایی فرزند محمد صالح بن محمد بن محمدصالح بن اسماعیل بن شمس الدین روز چهارشنبه سیزده تیرماه هزار و سیصد و هجده هـ. ش. مطابق با ۱۷ جمادی الاول ۱۳۵۸ هـ. ق در خانواده ای مومن و متدین در روستای هود از توابع بخش اوز لارستان فارس متولد شد. پدرش حاج محمد صالح امام جماعت روستا بود و این منصب را از آباء و اجدادش كه همگی تا پنج پشت امام جماعت و قاضی هود بودند به ارث برده بود. پدر شیخ به تربیت فرزندانش بسیار اهمیت میداد و به نماز بیش از هر چیز دیگر اهمیت میداد. با وجودی كه به كشاورزی و باغداری هم مشغول بود ولی اجازه نمیداد حتی یك وعده به نماز جماعت مسجد نرسد. مادر شهید نیز از خانواده ای متدین و اهل علم از شیوخ روستای هرم بود. محمد در چنین محیطی و زیر نظر چنین پدر و مادری پرورش یافت.
تحصیلات وی:
دوران كودكی را در روستای خود پشت سر گذاشت. مدت یك سال یا بیش در روستای بیدشهر در مكتب خانه مرحوم سید عقیل كاملی - دایی مادرش - به فراگیری قرآن مشغول بود. چهار سال از دوران دبستان را در روستای كوره سپری كرد. پس از آن به تشویق پدرش به مدت چهار سال در مدرسه دینی اوز _ مدرسه شیخ احمد فقیهی _ به تحصیلات دینی پرداخت. سپس به اصرار خودش و تشویق پدر و مادرش به قصد ادامه تحصیلات دینی راهی خارج كشور شد. پدرش او را در سال ۱۳۳۵ یا ۱۳۳۶ شمسی به قطر فرستاد. در آن زمان شیخ ۱۷ یا ۱۸ ساله بود. مدت ۶ ماه در آنجا مشغول كار شد تا اینكه به همراه حاج شیخ صدیق منصوری (یكی از علمای منطقه كه پیش از او از روستای كوره به مدینه رفته بود) و به پیشنهاد وی، رهسپار مدینه منوره گردید.
سال ۱۳۳۶ هـ. ش در سن ۱۸ سالگی وارد مدینه شد. تحصیلات خود را همراه با حاج صدیق منصوری به صورت غیر رسمی شروع میكند. در آن زمان دانشگاه مدینه هنوز افتتاح نشده بود. ابتدا بمدت دو سال در مدرسه دار الحدیث درس میخوانند. ایشان بیشتر علوم دینی را در حلقههای درسی كه علمای مدینه در حرم نبوی تشكیل میداند، فرا گرفتند. این حلقههای درس در روضه مسجد النبیr برگزار میشد. در آن مكان شریف، صحیح بخاری و صحیح مسلم و سیرت و تفسیر را نزد شیخ محمد مختار شنقیطی آموخت. «احیاء علوم الدین» امام غزالی را نزد شیخ ابراهیم ختنی كه اصلیتش ایرانی و فارسی زبان بود فرا گرفت. قرآن را نیز در مسجد النبیr حفظ كرد. در حلقه درس حدیث در هر جلسه حدیث جدید را با شرح و تفسیر و دلایل میخواندند و در جلسه بعد از اول شروع كرده تا به حدیث جدید میرسیدند. شیوه درس خواندنشان به گونهای بود كه شهید پیش از ورود به دانشگاه چندین بار صحیح بخاری و مسلم را دوره كرده بود. پیش از ورود به دانشكاه حافظ كل قرآن كریم شد. چهار سال بدین شكل به صورت غیر رسمی علوم دینی را كسب كرد. یكی از هم دورههای شیخ در دانشگاه مدینه پس از شهادتش در مورد وی گفته بود: «دخل الجامعة وهو مجتهد» یعنی به دانشگاه داخل شد در حالی كه وی خود مجتهد بود.
وقتی در سال ۱۳۴۰ هـ. ش دانشگاه مدینه افتتاح شد، شهید جزء اولین گروه دانشجویان این دانشگاه بود. شهید ضیایی و حاج صدیق منصوری تنها ایرانیان دانشگاه مدینه بودند. به تشویق و تاكید شهید، برادرش شیخ عبدالوهاب نیز در همان سال به مدینه رفت و یك سال بعد به عنوان سومین ایرانی وارد دانشگاه مدینه شد. دانشگاه مدینه شامل چهار بخش مقدماتی، اعدادی، ثانوی و دانشگاه بود. شهید ضیایی از دوره ثانوی كه همان دبیرستان است شروع به تحصیل كرد. تحصیلات دانشگاهی را در رشته شریعت گذراند. در طول تحصیلات همواره جزء دانشجویان ممتاز بود. به اندازهای به زبان عربی مسلط بود كه خود میگفت: (در مدینه وقتی عربی صحبت میكردم هیچ كس متوجه ایرانی بودنم نمیشد) .
پس از ۸ سال با مدرك لیسانس در رشته شریعت با درجه جید جدا یعنی خیلی خوب از دانشگاه مدینه فارغ التحصیل شدند. از جمله اساتید وی در دانشگاه عبارتند: عبدالمحسن عباد، شیخ عبدالعزیز بن باز (رئیس دانشگاه) و شیخ محمد امین شنقیطی بودند. لازم به ذكر است كه شیخ در تمام مدت تحصیل و اقامت در مدینه منوره از حمایتهای مالی و غیر مالی و راهنماییهای شیخ عبدالرحیم انصاری یكی از علماء ایرانی ساكن مدینه برخوردار بودند. شهید ضیایی در مجموع ۱۳ سال در مدینه منوره به سر برد و در مدت این ۱۳ سال ۱۳ بار به سفر حج مشرف شد.
بازگشت وی به ایران:
استاد ضیائی در سال ۱۳۴۷ هـ. ش به ایران بازگشت. ایشان یك سال در روستای خود - هود- ماندند. در همین سال اولین نماز تراویح با ختم قرآن به امامت وی در روستای قلات برگزار شد. سپس به منظور استخدام در آموزش و پرورش راهی تهران شد. در آنجا سه شهر تهران، مشهد و بندرعباس را به منظور تدریس در دبیرستان به او پیشنهاد كردند. ایشان به تشویق و راهنمایی استاد عبدالرحمن فرامرزی (موسس روزنامه معروف کیهان)، بندرعباس را انتخاب كرد. از سال ۴۸ مقیم بندرعباس شده و به عنوان دبیر دبیرستانهای بندرعباس شروع به تدریس دروس عربی كردند. شهید دو شغل را بسیار دوست داشت: طبابت و تدریس. از همین سال تا سال ۵۷ همراه با انقلاب ایران، تقریبا هر سال به عنوان مدیر كاروان حج به سفر حج میرفتند. مجموعا در طول عمرشان بیش از ۲۰ سفر به حج رفتهاند كه آخرین بار آن پس از انقلاب بوده است. پس از بازگشت به ایران، شهید تلاش خود را برای فرستادن جوانان و نوجوانان اهل سنت به منظور تحصیل در دانشگاه مدینه را آغاز كرد و تا چند سال به این كار ادامه داد. تعداد كسانی كه ایشان زمینهی تحصیلشان را در مدینه فراهم نمود، بسیارند. از جمله آنها علمای برجستهای مانند: شیخ عبدالكریم محمدی، شیخ محمد رحیمی، سید احمد یگانه، شیخ صالح انصاری، شیخ محمد صالح پردل و … را نام برد. از سال ۴۸ تا ۷۲ هر سال امامت نماز تراویح و قیام را در مسجد گلهداری بندرعباس به عهده داشت. در تمام این سالها در رمضان، هر شب پس از نماز تراویح سخنرانی میكردند كه اكثرا به صورت پرسش و پاسخ بود و مشتاقان زیادی داشت.
مبارزه با جهل و بیدینی و خرافات:
وقتی شیخ در سال ۴۸ فعالیت دینی خود را شروع كرد با مردمی روبرو بود كه از دین و مذهب چیز زیادی نمیدانستند و زمینه بیدینی و گمراهی با توجه به وضعیت پیش از انقلاب فراهم بود. از همان ابتدای فعالیت همواره با تهدیدات و تمسخرها و مخالفتهای افراد بیدین و منافق روبرو بود.
از جمله این افراد، بهائیها بودند كه مدتی بود در میان اهل سنت نفوذ كرده و پیروانی داشتند. یكی دو سخنرانی تند شهید علیه آنها و اقداماتی كه عملا علیه آنها انجام میداد، مانند مخالفت با شركت در تشییع جنازه چنین افرادی، منجر به توطئهای شد كه در سال ۵۳ علیه وی طرح ریزی كردند. در این حادثه شیخ ضیایی با خوردن شربت مسموم در خانه یكی از این افراد دچار ناراحتی اعصاب شد. پس از مدتی تحمل بیماری، در شیراز تحت درمان قرار گرفت و بعد از سه چهار ماه مشكلات روحی روانی بهبود یافت.
تاسیس مدرسه علوم اسلامی اهل سنت در بندرعباس:
وی در سال ۱۳۶۰ هـ. ش مدرسه دینی بندرعباس را تاسیس كرد. اگر چه در ابتدا با مخالفتهایی روبرو شد، اما بالاخره با مشقتهای بسیاری توانست این مدرسه را تاسیس کند. تنها گردانندگان مدرسه در بدو تاسیس شهید ضیایی و مولوی محمد حسن واحدی و تعداد طلبهها در این سال ۴۰ نفر از مناطق مختلف جنوب بودند. دروسی كه خود شهید تدریس میكرد، تفسیر، حدیث، سیرت، نحو و میراث بودند. مدرسه بندرعباس اولین مدرسه اهل سنت در ایران بود كه كلاس بندی شده و طلاب دروس دینی و دولتی را با هم میخواندند. در سایر مدارس در آن زمان هر چند سابقه بیشتری داشتند فقط دروس دینی را میخواندند. شهید اكثر اوقات خود را در مدرسه میگذراند. فاصله منزلش تا مدرسه حدود پنج كیلومتر بود اما با این وجود بیشتر نمازها را در مدرسه و با طلاب میخواند. رابطه خوبی با طلبهها داشت و در مواقع لزوم برای آنها به منزله پدر بود. به گونهای كه شاگردانش مشكلات خانوادگی، مالی و... خود را نیز با وی در میان میگذاشتند. او معتقد بود كه مدرسه را خدا اداره میكند و نه شخص خاصی. و وجود یا عدم وجود وی هیچ مشكلی در روند اداره مدرسه ایجاد نخواهد كرد. همواره میگفت: ((هرچه دارم از بركت مسجد رسول الله و مدینه منوره است. اگر خوبی میبینید از بركت آیات و احادیثی است كه در روضه رسول الله خواندهام و اگر بدی میبینید از خودم است)). مدرسه بیش از هر چیز دیگری برایش اهمیت داشت. معتقد بود اداره مدرسه باید توسط شورای مدرسین باشد نه شخص واحد.
اخلاق شیخ:
رابطه شهید با مردم بسیار خوب و به صله رحم بسیار اهمیت میداد. در حل و فصل مشكلات نیازمندان نهایت تلاش خود را میكرد. با افرادی كه بنیه مالی ضعیفی داشتند به گونهای برخورد میكرد كه هرگز احساس حقارت نمیكردند. اما به یقین آنچه بیشترین تاثیر را بر مردم به خصوص جوانان میگذاشت، سخنرانیهای جذاب و جامع ایشان بود. موضوعات سخنرانی ایشان همواره بر محور تبلیغ دین و بیان شیوا و درس آموز تاریخ اسلام بود. در همه چیز میانه رو بود. با وجودی كه اكثر خطبههای جمعه را خود ایراد میكرد، اما هرگز از این جایگاه برای توهین به سایرین استفاده نكرد. و لیكن ظاهرا آنچه برای منافقین قابل تحمل نبود، همان تبلیغ اسلام بود. هنگام رفع مشكلات دیگران هیچ توجهی به مذهب شخص محتاج نمیكرد. به نماز بسیار اهمیت میداد. بویژه نماز صبح با جماعت. فرزندانش را از هفت - هشت سالگی به مسجد میبرد. به خصوص برای نماز صبح.
هنگامی كه راهی مسافرت میشد تنها توصیهاش این بود كه: بینماز نشوید. همواره دوست داشت كه فرزندانش چه دختر و چه پسر تحصیلات عالیه داشته باشند. با بچهها بسیار مهربان بود و مخالف تنبیه بدنی شان بود. برای سادات احترام خاصی قایل بود. به طور كلی آنچه كه باعث محبوبیت و احترام وی نزد دیگران میشد، اخلاق ایشان و تواضع و فروتنی شان در برخورد با مردم چه شیعه و چه سنی بود.
خونی كه چراغ هدایت و بیداری را برافروخت:
قضایایی که هر چه بیشتر خشم و نفرت طاغوتیان را نسبت به شیخ برانگیخت از این قرار بود:
الف: فعالیت خستگی ناپذیر وی و عرضه نمودن توحید و اسلام ناب.
ب: امداد رسانی زمستان سال 58 درپی مصیبت و واقعه اسف بار بندر لنگه.
ج: نماز تراویح و سخنرانیهای هر ساله ماه رمضان شیخ در مسجد گلداری بندر عباس.
د: خطبه و نماز جمعه بندرعباس و صراحت شیخ در دفاع از حقوق اهل سنت در این خطبهها.
هـ: استقبال قابل توجه اهل سنت جنوب از مدرسه دینی شیخ و بازدهی بسیار خوب این مدرسه در مناطق مختلف جنوب کشور.
این حرکتها و فعالیتهای باتدبیرانه شیخ تاب و تحمل ظالمان و طاغوتیان را گرفت و در نتیجه شیخ را هر چند هفتهای یکبار برای بازپرسی به مرکز اطلاعات فرا میخواندند و چند بار نیز ایشان را بازداشت کردند و به مدت دو ماه و باردیگر یک هفته در زندان بودند و بعد از آن تصمیم به ترور ایشان گرفتند.
و بالاخره شیخ محمد ضیایی پس از عمری دعوت، در سن ۵۵ سالگی در روزی ما بین چهارشنبه ۲۲ تیرماه ۱۳۷۳ تا چهارشنبه ۲۹ تیرماه ۱۳۷۳ مطابق با ۴ الی ۱۱ صفر ۱۴۱۵هـ.ق به جرم مبلغ اسلام بودن توسط افرادی كوردل، جنایت كار از خدا بیخبر و قسی القلب به اذن الله به درجهی رفیع شهادت رسید. شهادت شیخ آخرین و بزرگترین افتخار در زندگی دنیوی او بود كه به آن نایل آمد.
این جنایتکاران پس از شکنجههای بسیار شیخ را کشته و جسد بیجانش را با ماشین ایشان در یکی از بیابانها و کوههای بین بندرلنگه و بستک پایین دره پرت میکنند، در حالیکه آثار شکنجه و تعذیب شدیدی بر بدنشان آشکار بود. بعد از آن خود حکومت اعلام میکند که شیخ ضیایی تصادف کرده است و جسد و ماشین او پایین دره پیدا شده است.
بعد از ترور شیخ نصف مدرسه دینی او را به بهانه کوچه و جاده، تبدیل به فضای سبز و خیابان میکنند.
بسیاری از رادیو و مجلات خارجی مسئله ترور شیخ را مطرح نمودند اما چه کسی در این کشور از حقوق اهل سنت دفاع میکند؟!
طبق معمول سران اطلاعات بندر عباس در مراسم تعزیه شیخ ضیائی نیز شرکت کردند که مردم شک نکنند که این جنایت، کار دولت است اما حقیقت عیان و آشکار است.
جالب اینجاست كه دشمنان اسلام تصور میكردند كسی كه مدرسه دینی و اهل سنت جنوب را رهبری میكند شهید ضیایی است. اما وقتی پس از شهادت او مدرسهای كه با اخلاص او اداره میشد، استوارتر از همیشه با كار خود ادامه داد و نوارهای سخنرانی او بین مردم دست به دست شد، بسیار دیر پی به اشتباه خود بردند. مراسم تشییع جنازهای كه مردم برای او ترتیب دادند و نه خانواده وی، بینظیر بود و شاید قاتلین شهید حتی تصور نمیكردند كه آن جنایت چنین پیش آمدی داشته باشد. نه تنها از طرفداران شهید كاسته نشد بلكه كسانی كه تا آن روز نام ضیایی را هم نشنیده بودند، آن روز شناختند و مشتاق شناختن او شدند.
اغراق نیست اگر بگوییم شهید ضیایی دایرة المعارفی از تاریخ اسلام و احكام اسلامی بود كه جامعه اهل سنت ایران از دست داد. اما بدون شك شاگردانی به جای گذاشت كه امیدواریم بتوانند جای خالی او را پر كنند.
این سنت الهی در مورد پیامبران و وارثانشان که همان علماء و دعوتگرانند بوده و هست و خواهد بود كه دچار سختیها و ابتلاها و امتحانات بزرگی میشوند.
خداوند او را قرین رحمت خویش گرداند و در بهشت برین همراه با صدیقین و شهدا و انبیا قرار دهد.
روحش شاد و یادش گرامی باد.
فاجعه بندر لنگه
در زمستان 58 که از همان اوایل میخواستند اهل سنت رشد و پیشرفت نکنند و ارتباطی با جایی نداشته باشند. بهمین جهت آشوب بزرگی ترتیب دادند و به مسجد جامع لنگه حمله ور شدند و مسجد را به رگبار بسته و ویران نمودند که در نتیجه آن 21 نفر از اهل سنت بوسیله گلوله غداران جمهوری مجوسی شهید شدند.
در این میان عبدالرحیم و دیگری صالح نجار که هر دو اهل گزیر بودند، و حاج عباس و سید عبدالرحیم 18 تیر خورند و پای حاج عباس قطع میشود.
و از لار و لامرد برای کشت و کشتار اهل سنت به بندرلنگه حمله ور شدند.
رهبر و مفتی اهل سنت بندرلنگه شیخ محمد علی خالدی (سلطان العلما) برای اینکه برادر کشی و قتل عام ناحق صورت نگیرد و خود او را ترور نکنند ناچار به هجرت شد. ایشان به همراه اسره مبارکهاش راهی امارات شد و هم اینک در دبی بسر میبرند. مصیبت و فشار این ظلم به جزیره قشم و بندر عباس و سایر مناطق سنی نشین در جنوب کشور نیز سرایت نمود.
2- عبدالله جاویدان رحمه الله - بندر گنگ
از جوانان پاک بندر كنگ که در اوج پاکی و سادگی میزیسته است بعد از اخذ لیسانس از طرف آموزش و پرورش برای تدریس به جزیره هرمز (روبه روی بندر عباس) اعزام میشود.
در ایام انتخابات مجلس خبرگان برای اخذ رأی با وجود آن همه مدارس و اماکن دولتی به مسجد اهل سنت میآیند و صندوق رأی را جلو محراب مسجد میگذارند و پاسداران با کمال بیحرمتی وارد مسجد میشوند و یکی از آنها در پشت بلند گوی مسجد شروع به سب و لعن صحابه میکند و تنها کسی که شهامت اعتراض دارد عبدالله جاویدان است و با اطلاعاتیها درگیر میشود و در انظار عام داخل مسجد او را کتک میزنند و شب به محل سکونتش در مدرسه میروند و او را شکنجه میکنند و زیر عذاب و شکنجه شهید میشود و جنازه او را در دریا میاندازند. بعد از سه روز به خانواده پدرش تلفن میزنند که بیایید جنازه پسرتان را ببرید.
3- احمد محبت نیا رحمه الله بندر خمیر- دوره حکومتی احمدی نژاد
ایشان از جوانان فعال و دعوتگر روستای لشتغان بود. این روستا که به شهر بندرخمیر چسپیده است دارای دو محله پایین و بالا است که محله پایینی آن، تنها چهل درصد جمعیتش شیعه هستند که عدد آنها بسیار کم و از تقریبا300 نفر تجاوز نمیکند.
این شهید جوان رحمه الله با بیدارگریها و فعالیتهای دینی و فرهنگی و اجتماعی خود خاری در چشم دشمنان توحید و سنت بود. وی با علماء و طلاب علم منطقه بخصوص برادر بزرگشان که امام جمعه اهل سنت لشتغان هستند و همچنین برادر کوچکتر از خودش که او نیز حافظ قرآن و دعوتگری دلسوز است همکاری تنگاتنگ داشت. این حرکتها و روشنگریهای وی باعث کینه توزی رافضیهای این روستا شد، آنها که اصلشان گراشی است و از شهر گراش لارستان که مردمی بسیار متعصب دارد سالها پیش بعلت قحطی و خشکسالی به منطقه خمیر آمدند و در این روستای ساحلی ساکن شده و به کارگری و حمالی و گاه ماهیگیری مشغول بودند اما بعد از آمدن این حکومت آنها با چاپلوسی و جاسوسی حق اهل سنت منطقه را پایمال کرده و بسیاری از آنها را از کاردریا و لنجداری و تجارت محروم کرده و بواسطه اطلاعات و بسیج منطقه دارای لنج و تجارت شدهاند، بهمین سبب این مزدوران با همکاری اربابانشان (اطلاعات سپاه و بسیج خمیر) نقشه شوم قتل این جوان موحد را کشیده و او را بیرحمانه پس از شکنجههای بسیار سوزانده و جسدش را در بیابان رها کردند. خانواده وی پس از یک ماه جستجو بالاخره جسد سوخته و نیمه پوسیدهاش را در اطراف شهر خمیر یافتند.
از خداوند صبر جزیل را برای یکایک اعضای خانواده این برادر شهیدمان و همچنین دوستان و همفکرانش و جوانان غیور و موحد شهر خمیر خواهانم.
جمع آوری کننده : محمد انصاری
|
|
|
اِنَمَا الاَعمَالُ بِالنيَات و اِنَمَا لِکُل امرءٍ مَا نَوَي فمن کانت هجرته الي الله و رسوله فهجرته الي الله و رسوله
همانا اعمال بسته به نيت است و شخص بسته به نيتش بهره مي برد. پس کسي که هجرتش براي خدا و رسول باشد پس هجرتش براي آنهاست
|
|
|
|
|